فردا که روز شد
تو از آنِ همه ای
نه فقط آفتابگردانها…
حتی شب نیز
که امشب
بال خود را به وسعت تمام سرزمین گسترده است،
فردا با نام مستعار «سایه»
پشت هر آفتابگردان
پنهان و شرمگین و جستجوگر،
تو را طلب می کند
خورشید!
۲۶ تیر ماه ۹۲
فردا که روز شد
تو از آنِ همه ای
نه فقط آفتابگردانها…
حتی شب نیز
که امشب
بال خود را به وسعت تمام سرزمین گسترده است،
فردا با نام مستعار «سایه»
پشت هر آفتابگردان
پنهان و شرمگین و جستجوگر،
تو را طلب می کند
خورشید!
۲۶ تیر ماه ۹۲
دیدگاه ها
میدانی آفتابگردان ها در سماع خورشیدن
چه زیبا میشود رقص سایه و خورشید
سلام بر عشق…..مهربانی که اگر چه از دیده ها پنهان ،اما حضورش ،یادش و کلاس درس مملو از تشعشعات مثبتش ،همیشگی ست….نازنین استادم فقط خواستم بگویم نیاز شاگردانت به یادت و دعایت انکار ناپذیر است………………
در سرم سودای عشق تو غوغا میکند…….
در نمازم خم ابروی تو حل صد معما میکند…..
به زبانم یا که آن راز نهانم یا که از دل و جانم……..
ای سرو خرامان عشق و درک حال و نظر یار طلب میکند……
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفربرم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند ، گفت بلی اگر برم
آنکه ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
وآنکه ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
متن دیدگاه…
مثنوی معنوی منی تو
یا که من معنوی منی تو
رب اله وملکم تو هستی
یا تو منی ،یا که منم تویی تو