چقدر با من آمیخته ای
که هم روی کتابخانه لبخندت جاری است
هم در صفحه به صفحه چهره ام
که هم به روی در یخچال خانه ام تو را حک کرده ام
و هم بر روی دریچه قلبم
که هم سکوت می کنی
و هم دستم را می فشاری و می گویی : نگو!
در یک آسانسور،
وقتی همینطور بالا می رفتیم،
نگاهت به فردا چقدر زیبا بود
آنجا که گفتی :
آنها انکار می کنند
ولی ما خواهیم برد…
چقدر با من آمیخته ای
یازدهم شهریور ۱۳۹۱
دیدگاه ها