دلم برای تو تنگ است و نیست راه وصالی
من از دیار کویرم، تو «یادگار شمالی»
دلم برای تو تنگ است و «باز بالِ » اسیرم
تو بسته بال رهایی، تو آسمان محالی
دلم برای تو تنگ است و در خیال چو سروی
تو سرو ساحت عشقی، حقیقتی نه خیالی
تو آمدی و نگفتند و دل ببردی و رفتی
بخوان مرا که خرابم، به لحظه ای، به مجالی ….
٢٧ تیر ماه ٩۵
در آتش فراق حضرت خورشیدم…
دیدگاه ها