تو کم کم داری می آیی
این را شکوفه های نورس زمستان به من گفتند:
تو کم کم داری می آیی
نقشت چند سال قبل آمد و در قلبم حک شد
روزی که عاشق شدم
دستانت ماهها قبل آمدند روی سرم
وقتی که در خواب بودم
صدایت در گوشهایم باز هفته قبل جاری شد
که : روزی خواهم آمد…چشمانت اما از ازل اما با من بود
من بدون چشمانت نفس نکشیده ام
تو کم کم داری می آیی
نقشت چند سال قبل آمد و در قلبم حک شد
روزی که عاشق شدم
دستانت ماهها قبل آمدند روی سرم
وقتی که در خواب بودم
صدایت در گوشهایم باز هفته قبل جاری شد
که : روزی خواهم آمد…چشمانت اما از ازل اما با من بود
من بدون چشمانت نفس نکشیده ام
همه چیز آماده است
فقط مانده است «خودت»
که کم کم داری می آیی…۴ اسفند ماه ۹۱
فقط مانده است «خودت»
که کم کم داری می آیی…۴ اسفند ماه ۹۱
دیدگاه ها