سوی من آی، نــور تو چون شــرری به کوی من
شعله شود، پخش کند یـکســره عطر و بوی تو
ســوی من آی، شعــــر مــن در طلب حضــور تو
تشـــنه شود، آب زنـد راه بــه جست و جوی تو
ســوی من آ خسته نیم، خسته و پر بسته نیم
خسته و دل شکسته کـی چنگ زند به موی تو
ســوی من آ خـــــاک بـــــدم، ذره نــــاپــاک بدم
کل شـــدمی، گل شـدمی از سر لطف کوی تو
سوی من آ، ســـوی من آ، نــور بنه به قلب من
نـــور تــو آن شـراب من، قلب من آن سبوی تو
سوی من آ، سوی مــن آ، آه چه گفته ام به تو
غرق توام، هستی من یکسره های و هوی تو
«سوی من آی» گـــــفــته ام در طلب حضور تو
غــــافــل از آن شعور تو، روی من است روی تو
روی من است روی تو، کوی من است کوی تو
قــــطــــــره اشــک من ز تو، گریه من وضوی تو
عـــشـق چو در دلم تپید از نفست زنده شدم
عطْش به جـان من زدی، تشنه به آب جوی تو
دیدگاه ها