آن بی قرار، ماه
آن عاشق چشم انتظار، ماه
تا هست؛
تا آن افق که چشم کار می کند،
شب است…
بیچاره ماه …
در حسرت طلوع،
تا صبح تکرار خاطره نور می کند…
۲۲ مرداد ماه ۹۲
آن بی قرار، ماه
آن عاشق چشم انتظار، ماه
تا هست؛
تا آن افق که چشم کار می کند،
شب است…
بیچاره ماه …
در حسرت طلوع،
تا صبح تکرار خاطره نور می کند…
۲۲ مرداد ماه ۹۲
دیدگاه ها
ما هم در حسرتیم اما حتی نمیدانیم در حسرت چه هستیم
عزیزا.مهربانا.پر شده ام از یاد تو……نظری کن به این خراب آباد ساحل ها……که مستانه مشتاق رسیدن به دریایم….سراغت را گرفتم از می و میخانه و مرغان دریایی……از گل و گلزار ویک ابر بارانی…..همه آهسته و آرام نجوا کردند در گوشم…. که تویی آن وجود رویایی….
با سلام استاد.
اینجا ایران است.
نیاز به وحدت بین همرهان به شدت احساس میشود.
کجاست همراهی که یاری دهد “او”را؟!!!!!!!!
عاشق دلنوشته هاتونم ، بعضی وقتا نمی تونم کش نرم ، ببخشید .